هر چی خواستم خودم رو راضی کنم زود تر بذارم پارت ۳ رو نتونستم خیلی کم همایت می کنید
اگه بده نوشته هام چرا انقدر بازدید داره
اگه خوبه چرا حمایت نمی کنید
خدایی اگه نوشته هام مشکل داره بگید اصلاح کنم
ممنون خوندید بفرمایید
هوا آفتابی بود
قهوه تو دستم بود و داشتم به سمت مرکز انتقام جویان حرکت میکردم
یهو یه گلوله آتشین از آسمون به زمین خورد اول به نظر شهاب سنگ میومد ولی وقتی خورد زمین معلوم شد یک آدم هیکلیه و دست هاش آتشین بود
من سریع رفتم پشت یه ماشین و لباس هام رو عوض کردم
بلند گفتم:آتیش پاره که میگن تویی به والله
پاره ای از آتیش غیر از اینه؟
-الان آتیش واقعی رو نشونت میدم
بعد گلوله ی بزرگی از آتیش رو سمتم پرت کرد
جاخالی داد و تفنگ هام رو از غلاف در آوردم
شروع کردم به شلیک کردن
اما تمام گلوله هام رو ذوب کرد
-پس ته زورت همینه
دیگه وقته کبابه
و مقدار فوق العاده زیاد آتیش رو به سمتم فرستاد و کاملا با خاکستر یکسانم کرد@اما با دیدن ترمیم شدنم جا خورد
منم گفتم:انتظار این یه مورد رو نداشتی نه؟
شمشیر هام رو بیرون کشیدم و به سمتش حمله کردم
هر چی به سمتم آتیش پرت میکرد نمی تونست جلوم رو بگیره و ترمیم میشدم حمله کردم بهش و زخم وحشتناکی کف دستاش انداختم
-همین ؟
خواست دوباره آتیش پرت کنه سمتم اما بدنش کامل آتیش گرفت
-من با جهش تو قبلا روبه رو شدم با غده های کف دستت که تعریق اشتعالزا داره آتیش درست می کنی بازخم کف دستت عرق با خون ترکیب میشه و آتیش میگیره در تانکر آب نزدیکمون رو با کردم از لباس گرفتمش و پرتش کردم تو آب تا خاموش بشه همون موقع بود که پلیس رسید
