جانشین فصل 2 پارت 5

Tony
13:11 1402/10/07
33
0 0
جانشین فصل 2 پارت 5

ادامه ... 

یه لحظه چشمام رو بستم . اون هم همینطور . با اینکه چشمام بسته بود تنها  چیزی که میتونستم ببینم مرینت بود . آروم آروم صورتم رو به صورتش نزدیک میکردم . کم مونده بود که این عشق رو مهر و موم کنیم که یهو ...

تلفن من زنگ خورد . نه صدای نوتفیکیشن بود . اره . اون Friday بود . لامصب یه تنه گند زد توی کل احساساتی که براش زحمت کشیدم . مرینت گفت : 

  • چیزی شده ؟
  • نه Friday بود . میزارم برای بعد . 
  • شاید چیز مهمی باشه ها ؟
  • مهم تر از اینکه من خودم رو بهت ثابت کنم ؟
  • تو به من ثابت شدی ! الآن باید خودت رو به تونی ثابت کنی . شاید چیز مهمی باشه . بیا ببینیم چه خبره ؟
  • باشه 

برگشتیم خونه . لباس هامون رو عوض کردیم و نسشتیم تا ببینیم Friday چی میگه 

بازش کردم . و اون شروع به صحبت کردن کرد : ...

  • آقای آگرست . ببخشید که بد موقع مزاحم شدم . ولی ببخشید . باید این ویدئو رو ببینید :

دوباره یه ویدئو دیگه از تونی بود . پخشش کردم :

  • سلام آدرین . خوبی ؟ اوضاع و احوال چطوره ؟. هیییییییییی . میدونم تونستی راکتور رو درست کنی . برای تو کار آسونیه . میدونم که تونستی ...                                   بزار برم سراغ اصل مطلب : فردا قراره با انتقام جویان بریم سراغ سنگ ها . بریم اون ها رو بیاریم و باهاشون مردم رو برگردونیم . اصولا فیزیک کوانتم مثل خود کوانتمه . هیچ قانونی منطقی نیست . هیچ محاسبه ای منطقی نیست ولی به هر حال جواب میده. من تونستم ماشین زمان رو طراحی کنم ولی نتونستم این فرمول رو کامل کنم :


    این فرمول واکنش زنجیره ای کوانتمیه . برای اینکه راکتور رو  روشن کنید باید این فرمول رو کامل کنی . من فعلا نتونستم دربارش نظری بدم . شاید بعد ولی ... میدونم اگه منم نتونم تو با مرینت میتونی این کار رو انجام بدی . من بهتون ایمان دارم . تنها توصیه ای که دارم اینه ... نذارید اون فلش دست کسی بیفته ... سه هزار تا دوستون دارم ...
  • آدرین : خب مثل اینکه به بن بست خوردیم . درسته فیزیک کوانتم بلدم ولی فکر نکنم بتونم تنهایی از پسش بربیام . مرینت . تو باید کمکم کنی . تو تنها کسی هستی که نظریه چند بعدی بودن ذرات رو به اثبات رسوندی . نباید اینم چیز سختی باشه ! 
  • میرنت : نمیدونم ... اگه تونی از پسش برنیومده , شاید منم از پسش بر نیام 
  • آدرین : مرینت ! تو میتونی ! من بهت ایمان دارم !
  • مرینت :اگه هم شدنی باشه , یه عالمه محاسبات برای این کار لازمه  . اشتباه توی محاسبات ممکنه خیلی زمان ببره . شاید یک سال یا شایدم بیشتر !...
  • آدرین : هرچقدر هم زمان ببره ... من به تو ایمان دارم . میدونم میتونی مثل اون نظریه , این رو هم به اتمام برسونی . هرچیزی هم که لازم داری رو بهم بگو .هرچی باشه سعی میکنم جور کنم .
  • مرینت : من تمام تلاشم رو میکنم . خب حالا از کجا شروع کنیم 
  • Friday  :حالا که حرف از محاسبات شد , بزارید یه ابرکامپیوتر بهتون معرفی کنم : زیگی . زیگی یه ابرکامپیوتر برای استارک بود که محاسبات پیچیده تونی رو انجام میداد . خیلی وقته که ازش استفاده نشده . باید اون رو راه اندازی کنیم . 
  • آدرین :خب ! این زیگی کجاست ؟
  • Friday : جای ناآشنایی نیست ! فکر کنم بشناسیدش 
  • مرینت : کجا ؟
  • Friday : کافه قدیمی 
  • آدرین : تونی چه علاقه ای به اون کافه داره ؟
  • Friday : داستانش طولانیه . به نظر من بهتره اول بریم سرا روشن کردن زیگی 
  • مرینت : پس خوب بخواب آدرین که فردا روز طولانی در پیش داریم .

فردای اون رو با مرینت سوار ماشین شدیم و به سمت اون کافه حرکت کردیم.  با اینکه خیلی وقت بود اونجا بسته شده بود , خیلی عجیب بود چون در باز بود ! احتمالا معتاد ها و عملی ها شبا میومدن اونجا چون ته سیگار زیادی روی زمین ریخته بود . با کمک مرینت در مخفی رو باز کردیم و از پله ها رفتیم پایین . حسابی رفته بودم تو فکر ... یه بار خبر برگشت تونی رو با گذشتن از پله ها شنیدم . یه بار خبر مرگش رو . هر دفعه پام گیر میکرد و میخوردم زمین ... ولی قبل از این که زمین بخورم خودم رو نگه میداشتم ... حسابی یاد اون روز هایی که با تونی میگذروندیم افتادم . چیز هایی که باهم ساختیم . ایده هایی که باهم محقق کردیم . فکر کردن  بهشون هم گلوم رو پر از بغض میکنه ... توی این حال هوا بودم که مرینت صدام کرد :

  • مرینت : آدرین !؟ کجایی ؟ هواست کجاست ؟
  • آدرین : هم . آها . خب     چی شده ؟
  • مرینت : الآن کجا بریم ؟
  • آدرین : نمیدونم بزار از Friday بپرسم 
  • آدرین : Friday منتظر قطار بمونیم ؟ 
  • Friday : همیشه به سمت جلو نگاه کردید غافل از اینکه پشتتون دقیقا چه خبره ...

با مرینت باهم برگشتیم و پشت سرمون رو نگاه کردیم . آره !!! مثل اینکه پشت اون راه پله یه در هم هست . هیچ وقت اون در رو ندیده بودم . مرینت دستم رو گرفته بود و محکم بهم چسبیده بود میگفت : وای آدرین ! من میترسم ! منم با لبخند بهش جواب دادم : تو نبودی میگفتی ... بعد با صدای بچگونه گفتم : چرا تنهایی رفتی دفتر استارک ؟ چرا من رو نبردی ؟ 

  • مرینت : مگه اونجا چه خبر بود !!!!!!!!!!؟؟؟؟؟
  • آدرین : هیچی بعدا بهت میگم .

خیلی خیلی آروم نزدیک در شدیم . به نظر در محکمی می اومد ولی وقتی رسیدم بهش خود به خود باز شد . اون لحظه مرینت . یه جیغ کوچیک زد و پرید تو بغلم . ولی بعد که دید من دارم بهش نگاه میکنم , سریع خودش رو جمع و جور کرد . منم یه نیشخندی زدم و وارد شدیم ...

برچسب‌ها :

#رمان و داستان   

#جانشین   

پربازدیدترین مطالب

معرفی

معرفی

128 بازدید
Tony Tony
یکشنبه، 16 مهر 1402

محبوب‌ترین مطالب

معرفی

معرفی

6 پسند
Tony Tony
یکشنبه، 16 مهر 1402
نظرسنجی

نظرسنجی

2 پسند
صدرا کریمی صدرا کریمی
پنج‌شنبه، 01 شهریور 1403

درباره

Marvel Stories

سلام . اینجا میتونید داستان های تخیلی مارول رو در غالب های دیگه از دنیای 616 که نوشته خودم هست رو بخونید . 

داستان هایی که نوشته شده و در حال انتشار هم هست از جمله :

 

جانشین : داستان درباره فردی که قرار است بعد از ناتوانی مرد عنکبوتی در تبدیل شدن به مرد آهنی جدید جانشین تونی استارک شود . از این رو ماجرای بسیار پیچیده تر از مرد عنکبوتی در انتظار اوست ...

 

بیداری : (به زودی ) یک اسپین آف از دو شخصیت اصلی و مهم داستان جانشین است ... 

 

نویسنده هم قبول میکنیم /...